غم وشادی

قدر هر لحظه از زندگی را در زمان خود بدان نه زمانی که خاطره ای بیش نیستند.....

غم وشادی
داستان غم و شادی...
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است.
 او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار
و شادی هایت را درون جعبه طلایی.
به حرف خدا گوش کردم.
شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم.
جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد
و جعبه سیاه روز به روز سبک تر. 
 
از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم
تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است
و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.
سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:
در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟
خدا با لبخندی دلنشین گفت:
ای بنده من!همه آنها نزد من٬ اینجا هستند. 
 
پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟
چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟
گفت:ای بنده من!
جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری
و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: برچسب‌ها: غم وشادی, ,
نويسنده : یاسمن و فاطمه